جدول جو
جدول جو

معنی محمد زجاج - جستجوی لغت در جدول جو

محمد زجاج
(زَجْ جا)
محمد بن لیث. معلم فرزندان ناصرالدوله بود. ابن الندیم گوید: او را بموصل دیدم و کتابی از او نشناسم. رجوع به فهرست ابن الندیم چ قاهره ص 127 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زُ)
محمد بن ابراهیم، مکنی به ابوعمرو. وفاتش در 348 هجری قمری بزمان مطیع خلیفه. از سخنان اوست: هرکه سخن گوید از جایی که آنجا نرسیده باشد ف تنه مستمع باشد. (از تاریخ گزیده چ گراوری ص 781). بستانی آرد: از عابدان و زاهدان صوفی منش بود. شعرانی او را یاد کند و گوید، اوبمکه درآمد و در آنجا اقامت گزید و مورد توجه مردم مکه گردید. در اصل از مردم نیشابور بود. صحبت جنید، ثوری، ابوعثمان و خواص دریافت و نزدیک به 60 بار حج کرد. هرگاه با کنانی و اهتر جوری مجالست میکرد، در صدر حلقه جای داشت و چون سخن میگفت همگی تسلیم سخن و نظر او میشدند. زجاجی 40 سال در مکه بود و در این مدت هیچگاه در داخل حرم برای طهارت نمیرفت و همیشه برای قضاء حاجت به خارج حرم میرفت. فضائل او بیش از شمار بود و در 348 هجری قمری درگذشت. (از دائره المعارف بستانی). رجوع به الکنی و الالقاب، ریحانه الادب، طرائق الحقائق ج 2 ص 228، و ابوعمرو در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(زَجْ جا)
احمد بن حسین، مکنی به ابوبکر. از نحویان اواسط قرن چهارم هجری و همزمان المطیع ﷲ عباسی (334- 363هجری قمری) بود. (از ریحانه الادب از معجم الادبا ج 2 ص 236) (از قاموس الاعلام ترکی)
عیسی بن یعقوب بن جابر، مکنی به ابوموسی. وی از مردم بغداد و نابینا بود. ازابومکنس بن دینار روایت دارد و ابوبکر احمد بن ابراهیم بن شاذان از او نقل حدیث کند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ابوالفرج محمد بن عبیدالله. مقامر وشطرنجی معروف که به تصحیف او را لیلاج نیز گویند. و او به شیراز نزد عضدالدوله بود و ابن ندیم گوید او رابدیدم و او به شیراز در سال سیصدوشصت و اندی درگذشت. و از کتب او کتاب منصوبات الشطرنج است و لجلاج در پاکبازی و قمار مثل است. (از الفهرست الندیم ص 222)
لغت نامه دهخدا